هستی جون عزیزم ، نفسمهستی جون عزیزم ، نفسم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره

برای نفسم هستی جون

ماهنامه هستی جون 16

هستی جون حالا پانزده ماهگیت تموم شده و قدم برداشتن های ناز چندتاییت تبدیل به راه رفتن شده، این ماه ماه راه رفتنت هست، بیرون میریم دوست داری خودت راه بری.دست های ما رو کنار می زنی و مستقل راه می ری. عسل خانوم هر روز شیرین تر می شی. همیشه مشتاق دردر و پارکی:     از رانندگی هم خیلی خوشت میاد البته پشت فرمان یه کم فرمان رو می چرخونی و یه کم دنده رو جابجا می کنی. ببین با چه ذوق و شوقی فرمان می چرخونی: در حال تماشای سی دی های "با نی نی 5" و "10": ابراز احساسات هنگام تماشا: خیلی بستنی دوست داری: با این چرخک راه می ری ...
10 مهر 1393

روز بابای مهربونم مبارک

امروز روز بابای منه و من میخوام به کمک مامانم روز پزشک رو برای بابای عزیز و مهربونم جشن بگیرم یه جشن باشکوه و به یاد ماندنی: میخوام برای بابایی جونم پیانو بزنم، عروسک هام رو هم دعوت میکنم: اول کلاهمو در بیارم. من دوست ندارم سرم کلاه بذارید به افتخار بابایی جونم پیانو می زنم... دیلینگ دیلینگ عروسک هام هم اومدن: آخ جون کیک: به به اینا چیه؟ چقدر کیک بازی با حاله... قشنگه؟!!!! البته این کیک قبل از هنرنمایی هستی جون این جوری بود: این یه روز پزشک به یادماندنی با شیطنت ها و هنرنمایی های هستی جونه. بماند که امروز هستی جون حسابی در شیرینی فروشی کیف کرد. به ...
1 شهريور 1393

ماهنامه هستی جون 15

نازنین چهارده ماهه ما مثل ماه شب چارده در آسمان زندگی ما می درخشی و نور افشانی می کنی. آروم آروم داری راه میری. نگاه هات نازتر شده:     در حال کلاغ پر کردنی: فرشته نازنین ما مدتیه یاد گرفتی اشیاء را در سبد یا جای خودشون قرار بدی، آخه قبلا اشیا و اسباب بازی هایت را از سبد بیرون می ریختی و فقط بلد بودی سبد رو خالی کنی اما حالا سبد رو پر هم می کنی. در واقع یاد گرفتی وسایل و اسباب بازی هات رو جمع کنی. ماه باصفا و پر رحمت رمضان عصرها باهم میرفتیم پارک، نمایشگاه قرآن و مسجد.نمایشگاه قران مدادهای زیادی برای نقاشی کشیدن بچه ها رو میز بود، با خیال آسوده مدادها رو یکی یکی برمی داشتی و می انداختی زمین....
4 مرداد 1393

این یعنی چی؟

این یعنی  به لطف خدای مهربون کم کم داری بزرگ می شی. یعنی مهارت هات و توانمندی هات داره زیاد می شه. یعنی خدا به ما صبر و حوصله بیشتری برای فرزند پروری و پرورش مهارت هات بده. و این یعنی خدایا شکر بی پایان که هستی جون سالمه و داره رشد می کنه و بالنده میشه به لطف خالق یکتا. جلوی تلویزیون بالش گذاشتیم تا  هوس نکنی با کشو ها و دستگاه ویدیو سی دی حکایت های دیدنی و شنیدنی خلق کنی.اما حالا شدن نردبانی که ازشون بالا بری. عشق اوج و بلندی و بالا رفتن داری.مدام از هر وسیله ای که بشه با عملیات ممکن و غیر ممکن بالا میری و دوباره میای پایین. بارها بالا رفتن رو  مشق می کنی. الهی همیشه مسیر زندگی...
18 تير 1393

ماهنامه هستی جون 14

نفس مامان و بابا هر روز شیرین تر و دلنشین تر می شی، به لحظه لحظه عمرت خدا را شاکریم و عشق می ورزیم به زندگی و موهبت های الهی در کنار هستی عزیز دردونه مون. به لطف خدای مهربون بریم سراغ چهاردهمین ماهنامه ات :   اینجا با شور و اشتیاق در فریزر را باز کردی و در طبقاتش کاوشگری می کنی: دنبال چی می گردی گلم: دردر و پارک رفتن و سرسره یازی یکی از برنامه های ثابتمون شده .همیشه خوش بازی عزیزم: جدیدا اینجوری هم سی دی هاتو تماشا می کنی: لذت بردن از تکان دادن پاهات : وقتی که یه جای بلندی می شینی و پاهای نازت رو تکون میدی: نوش جانت حکایت های شیلنگ رو هم که قبلا بهت تعریف کردم و همچنان ادامه...
3 تير 1393

به به چه جای خوبی!

امسال هوا خیلی گرمه اما هر روز دوست داری بریم دردر. امروز رفتیم امامزاده که هم در حیاطش بتونی بازی کنی و هم با مکانهای مقدس آشنا بشی. البته گاهی مخصوصا شب های ولادت حضرات ائمه معصومین علیهم السلام به مسجد میریم تا از فضای معنوی مسجد استفاده کنیم. مسجدرو خیلی دوست داری مدام این ور و اون ور میری و بازی می کنی از پشت میزی که اونجاست دالی بازی می کنی. هستی جون در امامزاده اسماعیل:   به محض نشستن کنار باغچه یکی از برگ های نیلوفر رو کندی و نوش جان کردی هر کاری کردم از دهنت بیرون بیاری مقاومت کردی و سریع قورتش دادی. انگار اینا با چمن های پارک فرق دارن.بذار ببینم چه جورین؟ یعنی مزه شون هم فرق داره؟!!!! ...
31 خرداد 1393

شیلنگ محبوب هستی جون

این شیلنگی که می بینی در حال حاضر محبوبترین اسباب بازیت شده. اون رو دستت می گیری و همه جای خونه با همراهی شیلنگ محبوبت سیر می کنی. حتی موقع دستشویی رفتن هم دوست داری با خودت ببریش اما ما با ترفندهای مختلف و برنامه های شاد وجذاب نظرت رو جلب می کنیم تا شیلنگ رو ورداریم و قایمش کنیم. حتی گاهی موقع خوابیدن هم شیلنگ به دست می خوابی.     گاهی با سختی زیادی با خودت می کشی و همه جا می بریش. خیلی به این شیلنگ وفاداری. گاهی هم دور خودت می پیچیش و بازی می کنی خلاصه کلام ماجراهایی داری با این شیلنگ. ...
31 خرداد 1393