هستی جون عزیزم ، نفسمهستی جون عزیزم ، نفسم، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره

برای نفسم هستی جون

ماهنامه هستی جون 17

    هوا سرد شده و مدت زمان كوتاهي بيرون مي ريم وقتي برمي گرديم خونه اعتراض مي كني، و  از دردر سير نشدي: از قدم زدن و تماشاي برگ هاي پاييزي خوشت مياد، پاهات رو ميذاري رو برگ ها و بازي مي كني... آفتاب بديم خدمتتون خوشكل خانوم: شب ها موقع خواب عروسك هات رو به حالت خوابيده مي گذاري .گاهي چند تا رو روي پاهات مي ذاري و تكونشون ميدي، گاهي هم مي ذاري روي پاهاي مامان و بابا و با دستت پاهاي ما رو تكون ميدي. اينجوري از زير خوابيدن هم در مي ري.  بازي هاي مورد علاقه ات: قايم موشك هاي متنوع: صورت را پشت دست ها قائم كردن، پتو را روي سر انداختن، رفتن و جايي قائم شدن، ق...
29 مهر 1393

روز بابای مهربونم مبارک

امروز روز بابای منه و من میخوام به کمک مامانم روز پزشک رو برای بابای عزیز و مهربونم جشن بگیرم یه جشن باشکوه و به یاد ماندنی: میخوام برای بابایی جونم پیانو بزنم، عروسک هام رو هم دعوت میکنم: اول کلاهمو در بیارم. من دوست ندارم سرم کلاه بذارید به افتخار بابایی جونم پیانو می زنم... دیلینگ دیلینگ عروسک هام هم اومدن: آخ جون کیک: به به اینا چیه؟ چقدر کیک بازی با حاله... قشنگه؟!!!! البته این کیک قبل از هنرنمایی هستی جون این جوری بود: این یه روز پزشک به یادماندنی با شیطنت ها و هنرنمایی های هستی جونه. بماند که امروز هستی جون حسابی در شیرینی فروشی کیف کرد. به ...
1 شهريور 1393

ماهنامه هستی جون 14

نفس مامان و بابا هر روز شیرین تر و دلنشین تر می شی، به لحظه لحظه عمرت خدا را شاکریم و عشق می ورزیم به زندگی و موهبت های الهی در کنار هستی عزیز دردونه مون. به لطف خدای مهربون بریم سراغ چهاردهمین ماهنامه ات :   اینجا با شور و اشتیاق در فریزر را باز کردی و در طبقاتش کاوشگری می کنی: دنبال چی می گردی گلم: دردر و پارک رفتن و سرسره یازی یکی از برنامه های ثابتمون شده .همیشه خوش بازی عزیزم: جدیدا اینجوری هم سی دی هاتو تماشا می کنی: لذت بردن از تکان دادن پاهات : وقتی که یه جای بلندی می شینی و پاهای نازت رو تکون میدی: نوش جانت حکایت های شیلنگ رو هم که قبلا بهت تعریف کردم و همچنان ادامه...
3 تير 1393

به به چه جای خوبی!

امسال هوا خیلی گرمه اما هر روز دوست داری بریم دردر. امروز رفتیم امامزاده که هم در حیاطش بتونی بازی کنی و هم با مکانهای مقدس آشنا بشی. البته گاهی مخصوصا شب های ولادت حضرات ائمه معصومین علیهم السلام به مسجد میریم تا از فضای معنوی مسجد استفاده کنیم. مسجدرو خیلی دوست داری مدام این ور و اون ور میری و بازی می کنی از پشت میزی که اونجاست دالی بازی می کنی. هستی جون در امامزاده اسماعیل:   به محض نشستن کنار باغچه یکی از برگ های نیلوفر رو کندی و نوش جان کردی هر کاری کردم از دهنت بیرون بیاری مقاومت کردی و سریع قورتش دادی. انگار اینا با چمن های پارک فرق دارن.بذار ببینم چه جورین؟ یعنی مزه شون هم فرق داره؟!!!! ...
31 خرداد 1393

شیلنگ محبوب هستی جون

این شیلنگی که می بینی در حال حاضر محبوبترین اسباب بازیت شده. اون رو دستت می گیری و همه جای خونه با همراهی شیلنگ محبوبت سیر می کنی. حتی موقع دستشویی رفتن هم دوست داری با خودت ببریش اما ما با ترفندهای مختلف و برنامه های شاد وجذاب نظرت رو جلب می کنیم تا شیلنگ رو ورداریم و قایمش کنیم. حتی گاهی موقع خوابیدن هم شیلنگ به دست می خوابی.     گاهی با سختی زیادی با خودت می کشی و همه جا می بریش. خیلی به این شیلنگ وفاداری. گاهی هم دور خودت می پیچیش و بازی می کنی خلاصه کلام ماجراهایی داری با این شیلنگ. ...
31 خرداد 1393

اولین نماز هستی جون

 فرشته کوچولوی شیرین ، این روزها به محض دیدن سجاده باز بابا و مامان خیلی سریع سر سجاده حاضر می شی و سجاده های ما فرش بازیت شده. نمازخوندن جالبی داری میشینی روی سجاده جلوی ما و نچ نچ می کنی نمازهات خیلی باحاله. به لطف خدای مهربون سجاده و دل مون از صفای وجود فرشته کوچولومون پر میشه از عطر معنویت. این عکس ها رو با ترفندهای مختلف روی سجاده خودت گرفتم. تسبیح به دست الله الله می کنی: ای جونم قربون قیافه ناز معنویت برم.ایشاله همیشه نمازخون باشی.آمین ...
11 خرداد 1393

ماهنامه هستی جون 13

فرشته کوچولوی ناز ما یک سال از بهترین روزای عمرمون را در کنار هم و باهم سپری کردیم و طعم شیرین مادر و پدری رو با وجود مبارک و عزیز تو چشیدیم.به نام و لطف خدای مهربون دفتر خاطرات دومین سال عمرت را می گشاییم. از خدای مهربون می خواهیم بهترین و پر برکت ترین روزها رو نصیب هممون کنه و به ما کمک کنه تا مسئولیت خطیر پدر و مادری رو ادا کنیم برای امانت عظیم و گرانقدری که به ما عطا کرده. آمین بریم سراغ تصاویر و خاطراتت در ماه سیزدم:   از سرسره بازی خیلی لذت می بری ، ما هم لذت می بریم از لذت بردن هستی جون . وقتی از سرسره پایین می آی می زنی زیر آواز: اووووووووووووووو وقتی روی سرسره می نشونمت آروم آروم خودت رو سر ...
5 خرداد 1393

جشن دندوني، قدم و تولد کفشدوزکی

به خاطر عقدكنان خاله جون و مسافرت به تبريز يه جشن پيش از موعد در تبريز و يه جشن بهنگام هم به افتخار عمه ها و عموها و زن عمو در خونمون برگزار كرديم. مباركت باشه عزيزم. دوست داشتم همه تداركات، خياطي لباس ، آشپزي و تزيينات تولدت رو به عشق دخترم خودم انجام بدم.البته با شرايطي كه پيش اومد آنچه كه در توان داشتم و داشتيم براي دختر نازمون انجام داديم.     هستي جون و كيك مامان پز:  عكس هايي كه فرداي روز تولد به هزار مكافات ازت گرفتم:      تاج و تلي كه مامان زحمت كشيده درست كرده كه دختر گلش سرش بذاره اما شده اسباب بازي شازده كوچولو:     ...
5 خرداد 1393

جشن دندوني، قدم و تولد در تبريز

عزيزم قرار بود بابا جون اينا براي تولدت بيان خونه ما، اما به خاطر عقدكنان خاله جون ما رفتيم تبريز . يك روز پس از مراسم عقد  خاله جون ، همونجا جشن دندوني ، قدم و تولدت رو  برگزار كرديم. تزيينات رو با بابايي جون آماده كرديم. آناجون زحمت دندوني و شام رو كشيد و مادرجون ازت مراقبت مي كرد.  دست همه طلا. كيك تولد كه بابا بزرگ زحمت كشيدن و سفارش دادن دستشون درد نكنه: تولدت را با تم كفشدوزك گرفتيم دوست داشتم همه تزيينات و كارهاي تولدت رو خودم درست كنم كه به دليل مراسم عقدكنان خاله فرصت نكردم همه نقشه هايم را عملي كنم. اما خداروشكر قبل از مسافرت لباس ها و تلت تموم شد.تاجت هم با عجله همون روز كه تولد گرفتيم درست كر...
5 خرداد 1393