هستی جون عزیزم ، نفسمهستی جون عزیزم ، نفسم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

برای نفسم هستی جون

ماهنامه هستی کوچولو1

1392/3/31 23:01
نویسنده : مامان هستي
281 بازدید
اشتراک گذاری

 هستی دختر بهار:

هستی نازنینم, اول خرداد یه روز زیبای بهاری همراه با باباجون، آناجون،مادرجون و بابایی جون از بیمارستان به خونه اومدیم.

 

 

مادرجون شب در بیمارستان پیش ما بود تقریبا تمام شب رو بیدار و مراقب ما بود که بازم ممنونیم.آناجون و باباجون هم به محض شنیدن خبر تولدت از تبریز راه افتاده بودن، اناجون ٣٥ روز پیش ما بود و بعد هم تا پایان دو ماهگیت ما رو برد خونشون تا مراقب ما باشه خیلی زحمت کشید ازش تشکر می کنیم، انقدر باهات مانوس شده بود که دوست داشت همش اونجا بمونیم.

 از همون اول نوزاد آرام ، ساکت و نجیب بودی. اگه دل پیچه نداشتی خوب می خوابیدی، و وقتی دل پیچه داشتی:

 

اما بیدار کردنت برای شیر خوردن پروژه ای بود، بعد از نیم ساعت و سه مرحله کش و قوس های جانانه بیدار میشدی. بعضی وقت ها هم تلاش ما به جایی نمی رسید.

 

خیلی ناز و با حالت های مختلف می خوابیدی. اینجوری:

اولین ماه

 یا:

یا:

یا:

لب های نازت رو غنچه می کردی و وقتی بهت میگفتیم هستی ماهی شو دوباره لب هات رو غنچه می کردی البته تمرین عضلات صورتت بود اما از بس درخواست میکردیم ماهی بشی شرطی شده بودیی. با چرخش چشمات دوروبرت رو نگاه میکردی، عاشق نور و چراغ و لوستر بودی و به سقف خیره می شدی.

این هم از دست های کوچولوت :

از آب تنی خیلی خوشت میاد و حموم میبرمت گریه نمی کنی. همون اولین روزی هم که از بیمارستان به خونه اومدیم، بردمت حموم فقط وقتی سرت رو شستم گریه کردی.

وقتی کلاهت سر می خورد و به چشمهات می افتاد سریع شاکی می شدی.مدام دستات رو به چشمات میزدی و ما برات دستکش پوشوندیم تا چشمای نازت آسیب نبینه.

 اولین لبخند شیرینت :

عزیزم خیلی وقته منتظر این لحظه بودم و در ٢٥روزگی لبخند روی لبهای غنچه ات نشست، لحظه شیرین و زیبایی بود و خستگی و بی خوابی روزها و شب ها رو از تنمان  زدود.

جشن دیدار هستی جون با بستگان پدری :

هستی کوچولوی ١٢ روزه برای اولین بار به زادگاه بابایی جونش یعنی اصیل آباد میره تا در مراسم جشن دیدار با بستگان پدری شرکت کنه، زحمت جشن هم به دوش مادرجونش اینا بود واقعا خیلی زحمت کشیدن که بازهم ممنونشون هستیم.

یک ماهگیت مبارک عزیز دلم.

پایان یک ماهگی:

قد: ٥٤ س م                       وزن: ٣٢٠٠ گ                    دور سر: ٣٥ س م

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله هستی
29 بهمن 92 23:29
تولدت مبارک عزیزم.تبریک میگم خواهر یکی یه دونه ام و همچنین تبریک میگم به اقای دکتر که بابا شدن.چه لحظه زیبایی خیلی دوست داشتم اونجا باشم .تا حالا اینقد دور بودنمونو احساس نکرده بودم .هستی با عجله به دنیا اومد وما رو غافلگیر کرد و من نتونستم مرخصی بگیرم وبیام ولی دلم پیش شمابود. از خدا برای هستی وجود سالم و روزی پر برکت و زندگی پر از آرامش و مهر و محبت خواستارم.
مامان هستي
پاسخ
قربون خواهر یکی یه دونم برم.ممنون آره واقعا جای خالیت رو با تموم وجودم حس کردم مهربونم.هستی جون همه مارو غافلگیر کرد.اشکالی نداره خاله جونی. همیشه محتاج دعاهات هستیم.