هستی جون عزیزم ، نفسمهستی جون عزیزم ، نفسم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره

برای نفسم هستی جون

شب بیداری های مامان و بابا

1392/12/9 19:54
نویسنده : مامان هستي
271 بازدید
اشتراک گذاری

سیندخت مامان و بابا ماشاله هر روز شیرین تر و شیطون تر می شی و ساعت فیزیولوژیکت برای خوابیدن هنوز منظم نشده. بعضی وقت ها تا ساعت ٢و ٣ نصف شب بیداری. آخه یه وقت هایی بعد از ٢ ساعت بازی رغبتی به خواب نداری.

بعضی شب ها بابا پیشت می خوابه تا من چند ساعت بخوابم و برای شیطونی های ناز دخملی انرژی داشته باشم. واقعا اگه بابایی کمک نکنه اونوقت مامان اینوریهکلافه آخه این روزها تمام روز باید مراقبت باشم با سرعت نور همه جا سرک می کشی. آشپزخونه هم که جای مورد علاقه ات است.

خداروشکر فرشته ناز ما برای بازی کردن بیداره ایشاله همیشه سالم و سلامت باشی امیدوارم زودتر مرواریدهات بیرون بیان آخه گاهی هم بهونه می گیری و لثه هات درد دارن و کلافه ات می کنند.

خانم کوچولو یادم رفت بگم که شما در طول روز کم خوابیت رو جبران می کنی.چند روزیه صبح ساعت ٩ و ربع بیدار میشی انگار ساعت کوک کردیخنده در طول روز هم یک بار ٢ ساعته و یکی دوبار هم خواب کوتاه مدت داری.

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

خاله هستی
9 اسفند 92 22:17
عزیزم، دلم برای شب بیداریهامون تنگ شده همه منتظریم پس کی میاین تبریز خاله جونم ناراحن نباش زود زود میاییم.
فائزه مامان آیاتای
10 اسفند 92 16:09
ای جاااان فدات بشم با این شلوغیات
مامان هستي
پاسخ
خدانکنه شما لطف دارین
مامان هستی
24 اسفند 92 14:31