در بازه مامان، بیا
چند روز پیش بنده خدایی در زد و من کلید رو برداشتم و رفتم دم در. برگشتنی فرشته کوچولوی ناز پس از سیر و سیاحت در خونه خودش رو به پشت در رسونده بود. در رو باز کردم و دیدم هستی جونم پشت در منتظره تا مامان بیاد تو. صداش کردم هستی جان هستی جان برو عروسکت رو ورار
اما هستی به در نزدیکتر میشه : مامان در بازه بیا پیش من
یواشکی یه دستم رو از لای در رد کردم و دمپایی روفرشی رو پرت کردم دور از در، هستی یه ذره تکون خورد و من با زحمت هستی رو جابجاش کردم.
این عکس ها هم صحنه بازسازی شده است تا بعدا ببینی عزیز دلم.
هیچ اتفاقی بی حکمت نیست. اینها درس عبرتی است که این فرشته کوچولو به ما میده بعضی وقت ها با اینکه در رحمت خدا بازه، همش می گیم خدایا چرا دری به رویم باز نمیشه غافل از اینکه در بازه و لطف و رحمت خدا پشت در بازه که ما مانع ورود آنیم.
دختر ناز مامان :
"صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی
صورت زیرین اگر با نردبان معرفت بالا رود از نه فلک بالاستی"
اینم پندی زیبا که ایشاله همیشه آویزه گوشت باشه تا به کارش بگیری و فرشته بمانی و زمینی نشوی.آمین