هستی جون عزیزم ، نفسمهستی جون عزیزم ، نفسم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

برای نفسم هستی جون

ماهنامه هستی کوچولو 8

1392/10/30 23:09
نویسنده : مامان هستي
435 بازدید
اشتراک گذاری

هستی در تمرین سینه خیز رفتن:

دختر نازم دیگه یه جا بند نیستی، برای خودت هر جا دوست داری میری.ماه هشتم

 

بازگشت به خونه:

پس از سه هفته مهمونی در تبریز با خستگی به خونه اومدیم، به خاطر شرایط جوی پروازها می شد یا با تاخیر زیاد انجام می شد ما هم به همراه آناجون اینا سه روز در فرودگاه تبریز معطل بودیم.

دوباره به خونه برگشتیم و هستی جون می تونه از تاب باحالش لذت ببره. نوش جونت چه خوش می گذره بهت توی تاب. اما امان از روزی که شب در خونه نباشیم ماجرایی داریم برای خوابوندنت یعنی باید بزاریم لای پتو و تکانت بدیم.

این عکس رو خاله جون ازت گرفته، انگار بعد از هشت ساعت خسته شده و خرگوش شالت رو گذاشته بالا سرت که به جای خودش مراقبت باشه.

ماه هشتم

 علیرغم سفرهای قبلی تمام طول مسیر بیدار بودی و باهم بازی می کردیم.

ماه هشتم

 

وقتی آماده می شیم بریم بیرون ساکت می نشینی و منتظری تا آماده بشیم.

ماه هشتم

...

ماه هشتم

نشستن:

با تکیه دادن می شینی و بازی می کنی.

ماه هشتم

 از نشستن توی وان خوشت میاد.وقتی آب تنی می کنی شالاپ شلوپ آب بازی می کنی گاهی هم در اتاق داخل وان می شینی و دو طرفش رو با دستهای نازت می چسبی:

ماه هشتم

کافیه لحظه ای تنها باشی!!!!

ماه هشتم

 

مهارت های حرکتی جدید هستی:

آماده رد شدن از بالش ها و موانع اطرافت:

ماه هشتم

سیر و سیاحت در همه جای خونه:

ماه هشتم

 ماه هشتم

 روی روروئک راه میری و آواز می خونی:

ماه هشتم

 

هستی خوشکل در جشن تولد مامانش:

امسال باشکوه ترین سالروز تولد مامان هستیه هم به خاطر وجود دختر عزیزش و هم به خاطر مامان گفتن کوچولوی نازنینش که زیباترین هدیه سالروز تولد مامان هستی جونه.این هنرهای رزمی هم اشانتیون هستی به مامانشه:

ماه هشتم

هستی جونم خیلی خانم و ناز نشسته تا ما میز تولدرو آماده کنیم.

 

ماه هشتم

ماه هشتم

بای بای پستونک:

18 دیماه پستونکت رو کلا کنار گذاشتی، البته زیاد بهش وابسته نبودی غالبا در مهمونی و موقع خوابیدن پستونک می خوردی. خوشحالم که راحت باهاش بای بای کردی.

 

 

شیرینترین لحظه: آغاز سخن گفتن

19 دیماه یعنی در 7 ماه و بیست روزگیت دو کلمه "مامان و بابا"رو همزمان باهم و چندین بار ادا کردی. خیلی لحظه شیرین و قشنگیه وقتی که حرف می زنی. به خودم بالیدم که هستی عزیز، مامان و بابا می گه.از اواخر ماه هفتم دهنت رو محکم می بستی و حرف میم رو تمرین می کردی. برامون جالب بود که هردو کلمه رو باهم گفتی. سریع و یواشکی دوربین رو برداشتم تا فیلمبرداری کنم بابایی جون رو صدا کردم که شاهد لحظه های شیرین سخنیت باشه.

الهی همیشه خوش کلام و شیرین سخن باشی و دهانت همیشه معطر به خوش بوترین و سبزترین سخنان باشه.

 

........

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

عمه هستی جون
13 بهمن 92 17:31
ای جاااااااااانم عمه قربون تمرین کردنت بشه خوشگلم
مامان هستي
پاسخ
ممنون عمه جونم که به وبلاگ من سر می زنین و نظر میدین از طرف هستی کوچولوی ناناز
مامان روشا
21 بهمن 92 9:26
ما هم دلمون از این هندونه ها خواست خوب؟؟؟؟؟
مامان هستي
پاسخ
تشریف بیارید درست کنم.یاد کیک های خوشمزه تون به خیر