ماهنامه هستي جون 24
خدايا شكرت ياريگرمان بودي تا مراقب غنچه زيبا و خوش عطري كه به ما عطا كردي باشيم. زيباست تمام لحظه هايي كه دست لطف و ياريت از آستين مادر و پدر بيرون مي آيد تا انساني را بپرورد. سپاس و هزاران سپاس آنگونه كه تو شايسته سپاسي.
كم كم هستي كوچولوي نازنين داره دو ساله ميشه ارديبهشت بوي آمدنت را با خودش مي آورد و تمام لحظه هاي گواراي آمدنت را برايمان زنده مي كند سبز باشي نورچشم عزيز.
شنبه مبعث حضرت رسول اكرم (ص) اثاث كشي كرديم . آخر هفته هم(پنجشنبه) تولدت بود. بي وقفه كار مي كرديم تا براي روز تولدت خونه يه كم مرتب باشه. پنجشنبه در اوج خستگي به همراه مادر جون و عمو جون اينا برات تولد گرفتيم.
اول عكس هاي تولدت رو مي زارم ،عذرخواهي مي كنم از عزيزاني كه عكس هاي تولد هستي جون رو خواستند اما به دليل اسباب كشي به موقع نتونستم آماده كنم.
روز تولدت امسال مصادف با شب ولادت امام حسين عليه السلام بود، خيلي شب مبارك و قشنگيه. در طول روز كه حموم بردمت و خونه رو مرتب مي كردم و عصر هم تزيينات رو انجام مي داديم بهت توضيح ميدادم روز تولدته ، ميخواهيم كيك بخريم .... سريع مي گفتي آتيش! شم فوفو. يعني شمع ها رو روشن مي كنيم و فوتشون كنيم.
از فشفشه خوشت نيومد...
فوت كردن بلدي اما هر كاري كرديم شمع ها رو فوت نكردي... خيلي ذوق زده بودي و با شمع ها بازي مي كردي:
با امير محمد جون و به قول خودت با ني ني عمو حسابي باز كردين و خوش گذروندين. نوش جانتون.
چاقوي كيك را گرفتيم باهم كيك رو ببريم اما تنهايي چاقو رو گرفتي و شروع كردي به تزيين كيك از نو...
اينم هنرنمايي خودت و تزيين كيك به انتخاب خودت....
البته اين كيك اولش اينطوري بود:
بعد از رفتن مهمونها همه كفشدوزك ها رو از روي تزيينات كندي...
تا دير وقت بيدار بودي و سرگرم بازي
اين ماه اسباب كشي كرديم. البته قبل از اسباب كشي چندين و چندين بار باهم رفتيم خونه جديد حسابي بازي كرديم : بالا پايين پريديم، قائم موشك بازي ، دست دستي با شمارش اعداد يك تا ده، بالا و پايين رفتن از پله ها...
خاطرات شيرين و دوست داشتني براي خودمون خلق كرديم تا با شرايط جديد زودتر و بهتر سازگار بشي و تغييرات محيطي اذيتت نكنه. خدارو شكر با تغييرات خوب كنار اومدي.
حسابي به ما كمك كردي: از چيدن وسايل در كارتون ها گرفته تا بالا رفتن از نردبان براي نصب لوستر.
كلي تجربه هاي جديد كسب كردي.
اينم از عكس هاي باغ: