ماهنامه هستی کوچولو 11
الان روی پاهای بابا لالا کردی منم فرصت رو غنیمت شمردم تا خاطرات قشنگت رو ثبت کنم.
از بابایی ممنونم که مراقب گل دختره و گرنه فرصتی نمیشه وبلاگت رو بنویسم.
به لطف خدای مهربون ده ماهگیت تموم شده و دیگه میتونی یواش یواش با ما همسفره بشی و از غذای سفره نوش جان کنی. یه کیک هم شب عید برای جشن سفره ات پختم اما فشردگی کارها و مسافرت و دیدو بازدید عید و از همه مهم تر ماجراهای دندون درآوردنت باعث شد که نتونم کیکت رو تزیین کنم. خلاصه این حکایت کیکی که تزیین نشد.
توی این ماهنامه خاطرات١١ماهگیت رو ثبت می کنم البته مرخصیم تموم شده و دیگه سرکار میرم و واقعا خیلی وقت کم میارم. به خاطر همین وبلاگت رو دیر به دیر می نویسم.کاش وقت می شد همه شیرین کاریهات رو ثبت می کردم اما مراقبت از خانوم کوچولوی شیطون مهم تره.دوستت دارم عزیزترینم
اما تا دیر تر نشده این ماهنامه رو بنویسم.
به بند ،کمربند، طناب و تسبیح خیلی علاقه داری:
آهسته آهسته و با احتیاط وسایل بخصوص میز رو میگیری و ایستادن و راه رفتن تمرین می کنی.قربون این تلاشت هات برم عسلم
خیلی دوست داری بیای آشپزخونه، دایما تو خط پذیرایی- آشپزخونه کار می کنی ما هم همش برمیداریمت می بریم میزاریم پذیرایی اما با تلاش و پشتکار ستودنی به کارت ادامه میدی، از میز و صندلی های آشپزخونه خیلی خوشت میاد
اینم از میز پذیرایی که یه مدت روش پتو کشیدیم و همش باید مراقبت باشیم تا تمرینهات رو انجام بدی. دور این میز آروم آروم می چرخی و با کف دستت به میز می زنی و آواز می خونی و شکر خدا برای خودت خوشی
بعضی وقت ها هم خم می شی و مارو نگاه می کنی:
خیلی راحت اشیارو می گیری که وایستی ولی موقع پایین اومدن زیاد انرژی مصرف می کنی.
اول یه دستت رو کف زمین میزاری بعد می شینی:
گاهی هم که خسته می شی و به کمک ما نیاز داری اینطوری هستیای جانم قربون گریه هات برم.
خیلی دردری و بابایی شدی. هروقت بابایی جون لباس می پوشه که بیرون بره.ماشاله شما قبل از بابایی حی و حاضری و چشم های ناز قشنگت دنبال باباییه
یه وقت هایی خیلی کار دارم و بابایی هم خونه نیست بیرون ببردت در رو باز می کنم تا دردر نگاه کنی.خداروشکر دختر فهیمی هستی به همون هم قانع می شی.
بزار ببینم دردر چه خبره
هر وقت با گوشی صحبت می کنیم گوشی رو می خوای :
مامان چرا کارهای منو رسانه ای می کنی؟!!!هنوز که به گوشی دست نزدم عالم و آدم فهمیدن
کاربرد های دیگر گوشی تلفن!!!!!!!!!!!
بازی های هستی جون:
پیتکو پیتکو: روی پاهای مامان می شینی و مامان پیتکو پیتکو گویان تکونت میده و تو لذت می بری و می خندی. نوش جانت
غام غام بازی: بابایی با خلاقیت خودش یکی از سینی ها رو طناب بسته و تو رو سوار می کنه و از این ور به اون ور می کشه و تو محکم سینی رو می گیری و کیف می کنی در حد المپیک.خداییش با این اسباب بازی های دست ساز بیشتر حال می کنی. گوارای وجودت
هستی بیا منو پیدا کن: این جمله رو وقتی می شنوی موتور حرکتت زود راه می افته بخصوص وقتی توی روروئک هستی.آنچنان با ذوق و شوق و دوان دوان راه می افتی که تماشاییه و وقتی مارو پیدا کردی می خندی و ما هم کلی تشویق و تحسینت می کنیم.
دست دستی: هر وقت بهت می گیم دست دستی دست می زنی و می خندی
دالی موشه با ورژن های مختلف:
نسخه کاملا جدید بازی دالی موشه هستی جون رسید...
پتو یا ملافه رو روی سرش می کشیم و میگیم هستی کجاست؟
قندعسل هم با ذوق و شوق پتو رو کنار می کشه و ما میگیم اینجاست. می خندی، شادی، قهقه می زنی. الهی روی ماهت همیشه خندان باشه غنچه خوشبوی ما.
هستی جون در حال بازی دالی موشه:
با عروسک هات بازی می کنی مخصوصا این الاغ موزیکال رو که اغراق آمیز می خنده خیلی دوست داری، وقتی دمش می چرخه می گیریش
اینجا با احتیاط وایستاده بودی اما از آنجایی که بلبل آویزان شده از سقف رو خیلی دوست داری با به صدا دراومدن بلبل کاملا راحت ایستادی و یادت رفت جانب احتیاط رو بگیری :
دیگه از تمرینات ایستادن خسته شدی و وسط اتاق دراز کشیدی:
خانم جستجوگر دنبال چی می گردی؟