ماهنامه هستی کوچولو 10
عزیزم، عسلم، نازم به مبارکی و سلامتی ٩ ماهه شدی.
از هفته اول ماه دهم چهار دست و پا میری. با گرفتن مبل و تکیه گاه های دیگه وامی ایستی.
اینجا ازت عکس می گرفتم تکیه دادی وایستادی. قربون اون دست های نازت برم که ژست هم گرفتی:
و وقتی خسته شدی اعتراض می کنی: ایییییییییییی نننه یعنی منو بنشونید
آهای کمک می خوام بشینم.
وقتی مامان تو آشپزخونه می ره سریع خودت رو به آشپزخونه می رسونی، این ست تل و پاپوش و دستبند خوشکل هم از هنرهای دستی دخترعموی مامانه
مامان اینهمه تو آشپزخونه چیکار می کنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اتاقت رو خیلی دوست داری ، دستت به طبقات کمدت می رسه دیگه خودت بلند می شی و اسباب بازی هات رو بر میداری
بالش های سنگینی که جلوی تلویزیون به عنوان ضربه گیر گذاشتیم بغل می کنی. گاهی هم با بالش تالاپی می افتی پایین و بعدش
از چیزی خیلی خوشت بیاد اینجوری ذوق می کنی مخصوصا موقع دالی بازی ویژه مامان و هستی جون:
از بیرون و ددر خیلی خوشت میاد. به محض اینکه بابایی جون لباس می پوشه با اشتیاق نگاه می کنی و آماده باشی برای بیرون رفتن.
اینجا رفته بودیم باغ که گریه کردی و زود برگشتیم:
سرگرمی ها و اوقات فراغت هستی جون:
نگاه کردن به سی دی با نی نی و بی بی انیشتین
اینم یه جور خوش بودن با سی دیه:
این خرس پشمالو رو دوست داری و باهاش خرسی خرسی بازی می کنیم به این ترتیب که مامان خرس رو می ماله به صورت نازت و میگه خرسی خرسی و تو دست و پاهات رو بلند می کنی و ذوق زده می کوبی زمین به همراه قهقهه هایی که سرشار از انرژیه
شیفته این دستگیره های کشوی تلویزیونی
بعضی وقت ها هم اینجوری خوشی: گوشی، کیف مامان، عینک بابا و ...
همچنان بهونه گیری و درد لثه های هستی جون ادامه داره و منتظر رویش مرواریدهاش هستیم:
خوراکی ها و غذاهای مورد علاقه ات:
سوپ، آش ، ماکارونی , برنج , آبگوشت ،کورن فلکس(ذرت)، خامه و شربت سکنجبین.
میوه سیب، موز ، خرما و انجیر می خوری.
صبحانه خامه و انجیر یا شله زرد دوست داری.
نوش جانت ، گوارای وجودت
هستی کوچولو اولین بار برای عرض ادب و ارادت پیش پدرجونش رفت:
دست تقدیر پارسال گل عزیزی را چید و خیلی جاها نبودنش رو حس کردیم و حسرت خوردیم بخصوص موقع تولد هستی جون اما به قول شاعر:
"سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
مرده آن است که نامش به نکویی نبرند"
روحشان شاد، یادشان سبز و دعای خیرشان بدرقه ما و دردانه عزیزمون.
آمین.
شروع حركات عمودي:
یه رویداد زیبا و مبارک:
آخرین هفته ماه نهم نازدخمل ما حرکاتش از افقی تبدیل به عمودی شد. از دو سه روز قبل فندق کوچولو از پله آشپزخونه و بالش هایی که دور میز تلویزیون چیدیم بالا می رفت.
اینجوری:
چند ساعت بعد:
نگاهم کنید میتونم وایستم
آفرین دختر نازم ایشاله همیشه قدمهات محکم و تکیه گاهت استوار باشه.
هفته آخر اسفند شب ها خیلی دیر می خوابی به خاطر درد لثه هات بیقراری می کنی.من و بابایی شب ها برای بیداریهای نازدخترمون کشیک میدیم امیدواریم دندونهات رو راحت و زود در بیاری. ما هر کاری برای خوشحال بودنت می کنیم تا این روزهای کمی سختت رو راحت سپری کنی آفرین دختر قوی ما.
الان هم که من دارم بقیه خاطرات این ماهت رو می نویسم بابایی جون داره باهات بازی می کنه و تو مدام بهونه می گیری و بابایی نازت رو می کشه
خیلی ممنون از بابایی جون که مواظبت هست تا من وبلاگت رو بنویسم
دندون چهارم مبارك:
هستی جون عزیز دندون چهارمت از اوایل تیر ماه آروم آروم در می اومد.این مروارید خوشکلت برخلاف سه دندون قبلی اندکی با ناز بیرون اومد یعنی حدود دو هفته طول کشید که بالا بیاد. هر دندونت به فاصله حدود یکماه از دندون قبلی دراومده. به هر حال همه مرواریدات مبارکه عزیزم. منتظر مرواریدهای بعدیت هستیم. خداروشکر به خاطر همه نعمت هایی که به ما میده و به خاطر همه مرواریدات .
آخر مهارت و توانمندی !
ماشااله لا حول و لا قوه الا بالله.
!!!!
تو این روزهای پایانی سال همش دست دستی می زنی:
اینم یه جور آب خوردنه هستی جونه:
استخر بادی که توش سوار می شی و ماشین سواری می کنیم