هستی جون عزیزم ، نفسمهستی جون عزیزم ، نفسم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

برای نفسم هستی جون

ماهنامه هستی کوچولو 9

1392/11/27 15:29
نویسنده : مامان هستي
325 بازدید
اشتراک گذاری

نور چشم عزیزم به بالش و متکا تکیه می دی و چند لحظه بدون کمک ما می شینی و به همه جا نگاه می کنی:

ماه نهم

گاهی تکیه می دی و با اسباب بازی هات بازی می کنی. قربون تکیه دادنت برم. آفرین نفسم ، اینطوری پروژه عکاسی من هم راحت تر پیش می ره.

ماه نهم

اماااااااااااااااا آخ گاهی هم بعد از چند لحظه :

ماه نهم

یه وقت هایی هم دانشمند کوچولویی و به کشف و تحقیق مشغولی:

ماه نهم

 اینجا با پاهات بازی می کنی و مامان بابا می گی:

ماه نهم

 

ای بابا! این دندون ها کی درمیاد. همش ماساژ میدم البته همراه با آواز یا روضه خوانی.

ماه نهم

 سینه خیز رفتن، چهاردست و پا رفتن و سیر و سیاحت در همه جا.

ماه نهم

  یا

ماه نهم

 ...

ماه نهم

 آنقدر ناز نگاه می کنی که گاهی وقت ها شیرجه می رم روی دوربین که سریع عکس بگیرم اما این عکس ها رو با هزار ترفند ازت میگیرم. ببین چه کلوچه ایخوشمزه

ماه نهم

 ....

ماه نهم

 خداروشکر از هشت و نیم ماهگی کاملا مستقل می شینی :

ماه نهم

ماه نهم

بازی های مورد علاقه ات:

بای با پتو و بالش به این ترتیب که  بالش یا پتو رو بالای سرت تکان میدیم تو با دستات می گیری و قهقه می زنی خیلی از این بازی لذت می بری، دالی موشه، بشین پاشو ، دست زدن روی میزهاو ...

اولین دسته گل هستی جان:  

امروز ٢١ بهمن هستی جون هشت ماه و ٢١ روزه شده، بابا ظهر رفت سر کار و من گذاشتمت روی روروئک تا یه وقت نری به مبل و دیوار بخوری و زخمی بشی. لباس های شسته شده ات منتظر ولو شدن بودن تا من کارهارو انجام بدم بیام یه دسته گل تر تمیز و مرتب و خوشکل به آب دادی...

 

ماه نهم

 

این روزها هستی همش می رفت سر میز و دلش میخواست به جامیوه ای دست بزنه بچه ام به ما هشدار داده بود:

ماه نهم

 

 

اما بگذریم از این دسته گل که فدای سرت. نگاه شگفت زده ام که به  نگاه ترسانت گره خورد فاصله از ترس تا امنیت را در یک لحظه احساس کردم  نمی دانم از صدای افتادن جامیوه ای، از چند تیکه شدنش یا از محاسبه (هنوز تجربه نکردی) ترسیدی هر چه بود این نگاهت مرا تا آسمانها بالا برد خودم را در پیشگاه حضرت حق دیدم و چشمانی ترسان و وجودی لرزان از تقصیرها. اشک در چشام حلقه زد چه هشداری و چه تذکر عمیقی. دوست داشتم بازم خدا خدایی کنه من که بنده ام و سراپا غرق تقصیر و عصیان. سریع بغلت کردم تا از نشیب ترس به فراز امنیت و امید برسی. خدایا چه مزه شیرینی داره پناه و پشتیبان و دیوار امنی بودن برای تکیه گاه آنان که تشنه پناه و امیدند. و اینجاست که احساس قشنگ مادری گل می کنه. احساسی فراتر از همه احساسات. مادر بودن یعنی به فراتر از رویدادها نگریستن و به فرازهای ناشناخته صعود کردن.

ای همه هستی من! ای عزیز همچون جانم با تو حس خوبی دارم با خودت آسمان را به زمین آوردی و اغلب مرا مهمان آسمان می کنی و من لقمه لقمه نور میخورم به برکت وجود بهشتی و آسمانیت. ای موجودی از جنس نور در کنارت هستم و مشق های زندگیم را قضا می کنم.

خدایا در لحظه های بی پناهی پناهمان باش.

خدایا از سر تقصیرات ما درگذر.

يا من اسمه دواء و ذكره شفاء:

هستی ای آرامه جانم در هفت و نیم ماهگی شب ساعت سه و نیم بیدار شدی با وول خوردنت بیدار شدم  کمی بیحال بودی وقتی به سرت دست زدم داغ بود سریع تب سنج آوردم و دیدم  دو و نیم درجه تب داری. بی درنگ بابارو بیدار کردم تامعاینه ات کنه. بابا گفت همه لباس هات رو دربیاریم، پاشوره و دارو و ... بعد از ٢ ساعت یک و نیم درجه تبت پایین اومد اما خیلی بهونه می گرفتی ساعت ٤ صبح سی دی مورد علاقه ات( با نی نی ) رو گذاشته بودیم تا سرگرم بشی. تا دو سه روز کم غذا شدی و همش بهونه می گرفتی و گریه می کردی.خدا رو شکر بعد از چند روز حالت بهتر شد.

خدایا سپاس به خاطر همه نعمت هایی که ارزانی داشتی به خاطر همه نعمت هایی که می بینم و به خاطر همه نعمت های که نمی بینم.

خدای مهربون تصور اینکه اگه بیدارم نمی کردی چه اتفاقی می افتاد ترسناک و تلخه. وقتی از نردبان سبز اندیشه هایم بالا می آیم آسمان را خلوت می بینم گویی فرشتگانت در جای جای زمین دست بندگانت را گرفته اند. و زمین پر از دست های یاریگر توست اما امان از لحظه غفلت که ما دستمان را از لابلای دستهای یاریگرت رها می کنیم. خدایا مراقب دستهای ما باش تا آنی رها نشود.

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان آیاتای
17 بهمن 92 20:37
ماشاله چه دخمل فندقی
مامان هستي
پاسخ
خیلی ممنون لطف دارید خدا حافظ دختر بامزه ات بشه
سرزمین جدیدترین شکلکهای متحرک زیبا
18 بهمن 92 23:03
چه دخمل نازییییییییییییییییییییییییییییی لینکتون کردم
مامان هستي
پاسخ
خیلی ممنون لطف دارید.
مریم(مامان ثنا جون)
19 بهمن 92 13:59
ماشاالله به این گل دختر خدا را شکر که تونستی عکس را درستش کنی یه بوس ابدار برای هستی جون
مامان هستي
پاسخ
خیلی ممنون از راهنماییتون سپاسگزارم لطف دارین اینم چند تا بوس برای ثناجون
مامان روشا
21 بهمن 92 9:23
آفرین به این همت مامان مهربون چه عکس های نازی دلمون رفت بابا راستی مو نداره یا خودتون کچلش کردین؟؟؟؟
مامان هستي
پاسخ
سپاس از همنشینی با رفقای والا همته موهاش تازه داره درمیاد از این به بعد بیشتر دل می بره خیلی ممنون به وبلاگ هستی من سر میزنین و با تمام مشغله هاتون وقت می زارید و نظر می دین.