پارک و اولین سرسره سواری
این روزها یعنی هفته اول اردیبهشت دومین مروارید هستی جون در حال ظاهر شدنه. سعی می کنیم با بازیهای مختلف و گردش سختی دندون درآوردن رو برای این خانوم کوچولوی نازنین کم کنیم. رفتیم پارک اما این دفعه عسل جون ما دیگه چمن نخورد. پاداشش هم سرسره سواری بود.
هوا یه کم خنک بود. دیگه نمیشه سر هستی جون کلاه گذاشت یعنی نمی گذاره سرش کلاه بذاری و سریع از سرش برمی داره اما فکر کنم سردش بود که کاری با این کلاه خوشکل دست دوز خاله جون هنرمندش نداشت.
دست و پنجه طلایی خاله جون درد نکنه که از هر انگشتش هنری برای هستی جون می باره.
زیاد روی چمن ها ننشستیم و زودی رفتیم سرسره بازی.
اولش هستی جون می ترسید اما بعد از چند بار سرسره بازی تازه خوشش اومده بود و مشتاق تکرار و ادامه سرسره بازی شد... دوباره دوباره...اییییییییییی یعنی بازم می خوام.
از سرسره بازی هم نمی شد عکس بگیریم تا هستی جون بعدا چشم های متعجب و ترسانش رو ببینه.
خلاصه امروز خیلی بهش خوش گذشت. بازم میریم پارک...
دوستت دارم نفسم، همیشه خوش و خرم و خندان باشی گلم